Why is the Iranian writers association in „Exil“ silent about violence on writers abroad?
داد بزن آتش آتش
این توصیه مادر دوستم بود که بمن میگفت اگر شب آنها دوباره پشت در خانه ات آمدند داد بزن آتش آتش! چون آتش میتواند به همه خانه ها سرایت کند همه از خانه بیرون میریزند. این فریاد را آنزمان دادستان فرانکفورت شنید و دوستان نشنیدند چرا؟
در ماجرای سفر خاتمی به آلمان 07. یولی 2000 من بعنوان ژورنالیست رادیو هسن به برلین رفتم و علاوه بر تهیه خبربرای این رادیو مقاله بلندی هم برای فارسی زبانان در مورد این سفر در روزنامه نیمروز نوشتم. سه هفته بعد از آن مورد ضرب و شتم دو مرد پاکستانی و ترک مقابل درورودی خانه ام در فرانکفورت قرار گرفتم که بعلت ضربه مغزی سه روز در بیمارستا بستری شدم. اولین رسانه ایرانی که این خبر را سریع پحش کرد “ رادیو صدای آشنا“ در فرانکفورت بود که آنزمان توسط منوچهر دوستی و فرهنگ کسرائی اداره میشد.بعد از آن خودم کتبا“ و تلفنی و با فراخوان به برگزاری جلسه از تمام نیروها وحشتزده تفاضای کمک کردم. با چندی از هنرمندان تئاتر همچنین هنرمندان زن در فرانکفورت تماس گرفتم با گروههای زنان ایرانی در سراسر اروپا تماس برقرار شد. حاصلی جز سکوت و بی خبری نبود. کانون نویسندگان ایران در „تبعید“ و همچنین انحمن اهل قلم نیز کسانی بودند که به آنها خبررسانی شد. چرا انجمن اهل قلم فرانکفورت سکوت کرد؟ چرا آقای ربوبی که آنزمان دبیر کانون نویسندگان بود و در جریان کامل قرار گرفت سکوت کرد؟! چرا کانون نویسندگان سکوت کرد؟ مجله „آوای زن“ که آنزمان بطور مرتب داستانهای مرا بچاپ میرساند از همان ابتدا با خبر شد وسکوت کرد. بعد از 9 ماه برایم نوشت که نامه من در حافظه فاکس گیر کرده بوده است!!! با عنوان این سطر“ داستان عجیبی ست ما را در جریان بگذار“.
تلویزیون هسن – آلمان در مورد آن حمله فیزیکی فیلم مستندی پخش کرد که نه تنها من بلکه یک دانشجوی زن بهائی ایرانی که در گزارش تلویزیونی مصاحبه شده بود، نیز قربانی تلفن های تهدید امیز از طرف ناشناسان شده بود. در آنزمان این خانم دانشجو ماههای آخر بارداری را میگذراند. دادستانی فرانکفورت اعلام جرم علیه مجرمین کرد. پلیس جنائی فرانکفورت من و آن زن دانشجو را زیر چتر حفاظت برد. آنها برای ما تلفن مستقیم تماس در هر ساعت شب و روز برقرار کردند. تنها از برلین „زنان علیه بنیاد گرائی“ و مجله „هشت مارس“ از کلن خبر رسانی کردند. روزنامه نیمروز گزارش بلندی در اینمورد از من انتشار داد.
حضور محترم کانون نویسندگان ایران (در تبعید)، جضور محترم انجمن قلم ایران
شما موظف به جوابگوئی هستید که چرا سکوت کردید؟ مگر من عضو نبودم؟ مگر من روزنامه نگار نبودم؟ مگر من از شما نبودم؟ چرا سکوت کردید؟ شاید از ترس این که مبادا آتش گریبانگیرتان شود؟ این یک برگ از تاریخ این کانون خواهد بود.
من امروز اطلاعیه کانون در ارتباط با نمایشگاه کتاب فرانکفورت را خواندم و رابطه اعلامیه با واقعیت مرا حسابی آتش بجان کرد.
نسرین پارسا-برلین
نویسنده-فیلمساز
اکتبر 2017
این نامه در اکتبر 2017 به کانون نویسندگان ایرانی در „تبعید“ و همچنین شماری از نویسندگان ایرانی این کانون نوشته شده است و تا کنون بی جواب مانده است.