اختلاسگران اهل قلم درزمان گفتگوی تمدن ها



فرج سرکوهی در فیس بوک خودش با کمنت „شرم باید سرخ شود“ به حمایت از ویدئوی شهرنوش پارسی پور برخاسته و آنرا شر کرده است. . ولی یک اما و سئوال از او بهمراه دارد. 
شهرنوش پارسی پور رمان نویس ساکن آمریکا از طریق پیام ویدئوئی از مردم تقاضای خرید خانه دو اتاقه کرده است تا کنون 120.000 دلار برای او جمع آوری شده است او به حداقل 400.000 دلار نیاز دارد. این قابل تحسین است که تابوی بی پول بودن بشکند وکسی خود را مقصرفقر مالی خود نداند و همه بدانند که سرمایه داری با اهل قلم و اندیشه چه میکند و آنها را بکجا میرساند.

من فرج را از فرانکفورت میشناسم. 
زمانیکه داد زدم „آتش آتش“ کانون نویسندگان ایران در „تبعید“ که عضو آن بودم و از جمله همشهری آنزمانم فرج سرکوهی در فرانکفورت سکوت کردند. زمانی بود که خاتمی به برلین آمد و از گفتکوی تمدن ها گفت. در زیر شرح ماجراست که موضوع من درتلویزیون آلمان در برنامه „سیاسی“ پحش شد و دادستان فرانکفورت علیه مهاجمین بمن که دو مرد اسلامگرا یک ترک و یک پاکستانی بودند، شکایت کرد. 
آنزمان یک روزنامه نگار معروف بنام ع. آهنین که در لیست قتل های زنجیره ای و زیر نظر پلیس بود بمن پیشنهاد کرد که با فرج در این مورد صحبت کنم. رفتم و با او صحبت کردم او حاضر شد در تلویزیون در اینمورد نظرش را بگوید. تلویزیون فرج را به برنامه سیاسی دعوت نکرد. به نظرمن بدلیل ( شروع روابط ایران-آلمان). بعد از آن فرج با من تماسی نداشت اما خود اوبا توجه به ارتباطات زیادش با رسانه ها میتوانست در اینمورد بنویسد و بگوید، اما نکرد و سئوال اینکه چرا نکرد؟
او در آنزمان در ویلای هاینریش بل اشتیفتونگ که به حزب سبزها تعلق دارد، مسکون بود. حزب سبز آلمان ازطرفداران خاتمی بودند. 
امروز فرج سر کوهی برای کمک به شهرنوش پارسی پور کمنتی نوشته است که من هم همان را تکرار میکنم“ در این فرهنگ کشی شرم باید سرخ شود“. دو نمونه زیر هر دو زن هستند و هر دو نویسنده و هر دو ایرانی. مگر من از شما نبودم؟

نامه سر گشاده به کانون نویسندکان ایران در „تبعید“
داد بزن – آتش آتش! 
این توصیه مادر دوستم بود که بمن میگفت اگر شب آنها دوباره پشت در خانه ات آمدند داد بزن آتش آتش! چون آتش میتواند به همه خانه ها سرایت کند همه از خانه بیرون میریزند. این فریاد را آنزمان دادستان فرانکفورت شنید و دوستان نشنیدند چرا؟ 
در ماجرای سفر خاتمی به آلمان 07. یولی 2000 من بعنوان ژورنالیست رادیو هسن به برلین رفتم و علاوه بر تهیه خبربرای این رادیو مقاله بلندی هم برای فارسی زبانان در مورد این سفر در روزنامه نیمروز نوشتم. سه هفته بعد از آن مورد ضرب و شتم دو مرد پاکستانی و ترک مقابل درورودی خانه ام در فرانکفورت قرار گرفتم. اولین رسانه ایرانی که این خبر را سریع پحش کرد “ رادیو صدای آشنا“ در فرانکفورت بود که آنزمان توسط منوچهر دوستی و فرهنگ کسرائی اداره میشد.بعد از آن خودم کتبا“ و تلفنی و با فراخوان به برگزاری جلسه از تمام نیروها تفاضای کمک کردم. با چندی از هنرمندان تئاتر در فرانکفورت تماس گرفتم با گروههای زنان ایرانی در سراسر اروپا تماس برقرار شد. حاصلی جز سکوت و بی خبری نبود. کانون نویسندگان ایران در تبعید و همچنین انحمن اهل قلم نیز کسانی بودند که به آنها خبررسانی شد. چرا انجمن اهل قلم فرانکفورت سکوت کرد؟ چرا آقای ربوبی که آنزمان دبیر کانون نویسندگان بود و در جریان کامل قرار گرفت سکوت کرد؟! چرا کانون نویسندگان سکوت کرد؟ مجله „آوای زن“ که آنزمان بطور مرتب داستانهای مرا بچاپ میرساند از همان ابتدا با خبر شد وسکوت کرد. بعد از 9 ماه برایم نوشت که نامه من در حافظه فاکس گیر کرده بوده است!!! با عنوان این سطر“ داستان عجیبی ست ما را در جریان بگذار“. 
تلویزیون هسن – آلمان در مورد آن حمله فیزیکی فیلم مستندی پخش کرد که نه تنها من بلکه یک دانشجوی زن بهائی ایرانی که در گزارش تلویزیونی مصاحبه شده بود، نیز قربانی تلفن های تهدید امیز از طرف ناشناسان شده بود. در آنزمان این خانم دانشجو ماههای آخر بارداری را میگذراند. دادستانی فرانکفورت اعلام جرم علیه مجرمین کرد.و پلیس جنائی فرانکفورت من و آن زن دانشجو را زیر چتر حفاظت برد. آنها برای ما تلفن مستقیم تماس در هر ساعت شب و روز برقرار کردند. تنها از برلین „زنان علیه بنیاد گرائی“ و مجله „هشت مارس“ از کلن خبر رسانی کردند. روزنامه نیمروز گزارش بلندی در اینمورد از من انتشار داد.

حضور محترم کانون نویسندگان ایران (در تبعید)، جضور محترم انجمن قلم ایران 
شما موظف به جوابگوئی هستید که چرا سکوت کردید؟ مگر من عضو نبودم،؟ مگر من روزنامه نگار نبودم؟ مگر من از شما نبودم؟ چرا سکوت کردید؟ شاید از ترس این که مبادا آتش گریبانگیرتان شود؟ این یک برگ از تاریخ این کانون خواهد بود.
من امروز اطلاعیه کانون در ارتباط با نمایشگاه کتاب فرانکفورت را خواندم و رابطه اعلامیه با واقعیت مرا حسابی آتش بجان کرد.

نسرین پارسا-برلین 
نویسنده-فیلمساز
اکتبر 2017

از فیس بوک فرج سرکوهی

Faraj Sarkohi geteilt Shahrnush Parsipurs Beitrag
10. März · · در این فرهنگ کشی شرم باید سرخ شود شهرنوش پارسی پور با آثاری چون سگ و زمستان بلند ، طوبا و معنای شب، زنان بدون مردان و.. از خلاق ترین نویسندگان ما است . نویسنده ای با این پیشینه درخشان چنین می گوید که در فیلم می بینید. این روزگار او(ما) است در دورانی که غارت و دزدی با رقم های نجومی در ایران عادی و بهنجار است.

Veröffentlicht von

Schreibe einen Kommentar

Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert